معنی کاسب دوره گرد
حل جدول
لغت نامه دهخدا
دوره گرد. [دَ / دُو رَ / رِ گ َ] (نف مرکب) سیار. متحرک. (یادداشت مؤلف). غیرثابت چنانکه گدا و یا مردمی بیکاره. || (اصطلاح عامیانه) طواف. دستفروش. (یادداشت مؤلف). آنکه متاع مستعمل در کوچه ها و خیابانها گرداند فروختن را: کتابفروش دوره گرد. کسبه ٔ دوره گرد. قبا ارخالقی دوره گرد. || آنکه به همه جای رود و وقار ندارد. (یادداشت مؤلف).
کاسب
کاسب. [س ِ] (اِخ) از اعلام است. (ناظم الاطباء). || (ع اِ) ابوکاسب، گرگ. (منتهی الارب).
کاسب. [س ِ] (ع ص) نعت فاعلی از کسب. کسی که کسب کند. ج، کسبه و کاسبون. (ناظم الاطباء). و کاسبین. || ورزنده و یابنده. (ناظم الاطباء). || جمعکننده و طلب کننده و حاصل کننده. (فرهنگ نظام). || کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل میکند. فرهنگستان بجای کاسب پیشه ور را وضع کرده. (فرهنگ نظام). و رجوع به واژه های فرهنگستان شود. پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفت. (ناظم الاطباء).
- امثال:
کاسب حبیب خداست.
حدیث: الکاسب حبیب اﷲ. (امثال و حکم دهخدا):
رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو
از توکل در سبب کاهل مشو.
مولوی.
|| گیرنده ٔ تاوان و جریمانه. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
کاسب و پیشهور که در کوچه و خیابان گردش کند و کالای خود را به فروش برساند،
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ایتالیایی
ambulante
فارسی به عربی
بائع متجول، غریر، متجول
فرهنگ معین
(س) [ع.] (اِفا.) بازاری، سوداگر. ج. کسبه.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازاری، بازرگان، پیشهور، سوداگر، کاسبکار، محترف، معاملهگر، حسابگر
فرهنگ فارسی آزاد
کاسِب، کسب کننده (بمعانی کسب توجه شود)،
فرهنگ واژههای فارسی سره
سوداگر، پیشه ور
معادل ابجد
522